حس زيبا
امشب مهيار براي اولين بارتنهايي با بابا مهديش يه حمام حسابي رفت و منم كلي به كارام رسيدم،تا اينكه وقت خواب شدو طبق معمول من كلي با مهيار بازي كردم و كلنجار رفتم و از اين اتاق به اون اتاق شديم و باز _مامان كارتون ببينم و-مامان نقاشي بكشيم و....... منم بايد ميشدم غلام حلقه به گوش و تمام اوامر جناب مهيار خان رو انجام ميدادم ببينم كي رضايت بدن و بخوابن.... بالاخره مهيار گفت بريم تخت خودم اتاق خودم و من كلي خوشحال شدم( لازمه بگم كه مهيار و بعد از اينكه از شير گرفتم و از پوشك اتاقشو كامل جدا كردم ..يعني تختشم كه توي اتاق خودمون بود انتقال داديم به اتاق خودشوالان ديگه آقا مهيار جدا توي اتاق خودش مي خوابه) رفتيم اتاق مهيار كه بخوابه طبق معمول من...
نویسنده :
مامان
3:53